Sunday, January 10, 2010

کاش بزرگ باشی


مردد شده اند آقا، انگار. تصمیم نمی توانند بگیرند. فکر نمی توانند بکنند، عمل پیشکش. طرف دولت را هم اگر می گیرند چنان طرفی نمی گیرند. حمایت مستقیمی دیگر در کار نیست. خسته شده اند انگار. آیت الله خامنه ای هر بار که حرف می زنند فقط تکرار است و تکرار و تکرار. نمی دانند انگار که چه باید بکنند. بسیار سخن می رانند و نکته مهم حرفشان می شود حماسه خواندن راهپیامایی طرفداران دولت. انگار ما نمی دانیم که این دولت کلی هوادار دارد. حالا گوسفند یا معطل ساندیس یا هرچی.میدانیم و خوب هم که هرچه باشد یک ده ملیونی که طرفدار دارد. گفتن ندارد که. کلی حرف می زنند و آخرش انگار جیزی نگفته اند. همه تفسیر می کنند سخنانشان را و باز هیچ. دنبال وردی می گردند در حرفهایشان که بخوانند و از این بلاتکلیفی دیوانه کننده شش ماهه در بیایند و باز هیچ. کلی حرف می زنند و هیچ. سخنور خوبی بودند گویا زمانی، که کو؟ ما که خیلی وقت است دیگر شمه ای هم ندیده ایم. نه قاطعیتی - حالا به هر سو- نه حرف تازه ای و نه حتی دیگر حرفی از نقص عضوی یا بغضی چیزی که بگوییم آقا حرف زد و این را گفت. آقا حرف زد و چه گفت؟ واقعا چه گفت؟ همین حرف های معمولی. همین ها که همش می زند.

ما مملکتمان را دوست داریم. آقا، اگر کوتاه نیایی خون بیشتر راه می افتد. آنقدر که رود خروشان می شود و دیر یا زود، تو و ما و همه را می بلعد . آقا بخدا مردمی که داری اینطور خوارشان می شماری از مردم پاکستان و سوریه و لیبی و عراق و کره شمالی، به علاوه اجدادشان، به علاوه نوادگانشان،و از خیلی از ملتهای دیگر بزرگترند. آقا ... اگر کوتاه نیایی خون راه می افتد. آقا نرم شو. آقا یک بار بنشین و فیلم گریه مادر سهراب را بر جنازه فرزند ببین. آقا مجتبی یت را دوست نداری مگر؟ آقا یک بار قبل از خواب دو رکعت نماز بخوان، بعد پرواز سرخ ندا را تماشا کن. تو باهوشی و این را بارها ثابت کرده بودی پیش از اینکه بازیچه دست این جماعت دجال بدانندت. آقا نقل است که تو دستت را پاک نگه داشتی بارها در بزنگاههایی که چه دست ها که خون آلود نشد. بسیار شنیده ام که دراعدام های شصت و هفت کنار ایستادی. قتل های زنجیره ای را هرچه نکردی محکوم کردی. چرا خون بازی می کنی اینبار. آقا، لطفا آقا بمان. من سرزمینم را دوست دارم.

جنگ قدرتیست انگار آنطور که می گویند بین دجالان دولت و سپاه و باند حسینیان با معتدل ترها. آقا به خدا این جماعت دریده که حالا زیر عبایت جمع کرده ای دولت خودت را هم تاب نخواهند آورد فردایی که صبح دولتشان بدمد. نمی بینی چه بی صفتند؟ آقا بگذار باور کنیم که تو هنوز می توانی پدر ملت باشی. آقا اینها می گویند بگیریم و بعد از پنج روز اعدام کنیم. آقا اگر نفس کشی در صورتت تف هم بیاندازد راضی می شوی بگیرند و بعد از پنج روز نفسش را ببرند؟ آقا اینها آدم کشند، فرزندخوارند، پدرکشند. نگذار اینطور بتازند. اینها حیاتشان در ممات دیگران است. موت همه مخالفانشان که برسد تو می مانی و حوضت.
بیا و تو انقلاب کن. بیا آشتی کن با فرزندان خلفت. بیا با آنها که دوستی را دوست دارند و گل را و آشتی را آشتی کن. بیا در تلویزیون، بیا، بگو ملت عزیز ایران، شما نیز پیام انقلاب مرا بشنوید. سرت را بالا بگیر و بگو. به همه فرزندان نسلها و نسلهای این خاک که از تو سپاس گزار خواهند بود بگو. تو پدرشان خواهی بود. بیا و پیام آور صلح و دوستی باش. تو ناجی شان خواهی شد. ناجی ما. بیا و کنار پای محمد (ٌٌص) بنشین. کنار دست کوروش. جهان را بلرزه بیانداز با غریو بزرگی ات. بگذار نامت در تاریخ بماند:بزرگ مردا که او بود. وگرنه چیزی نخواهی بود چز یکی از هزاران خونخوار تاریخ، که تازه کنارت خواهند زد دیر یا زود این ماران که امروز از سر شانه هایت در تقلای زاده شدنند. بیا و کاوه ی ضحاک خویشتنت شو. بیا و نیکی جاودانه شو

کاش امیدی داشتم که می شد آنطور که التماست کردم در این سطور. کاش امیدی داشتم. هر روز که می گزرد بیشتر می ترسم از اینکه گرفتار شویم در جنگ داخلی. از اینکه از این عرشی که حالا هستیم که عظمت ملتیست که برای نفرتش از خشونت و استبداد و عشقش به آزادی می میرد به فرشی بیافتیم که مملکتیست که در آن برادر برادرش را می کشد

کاش بزرگ باشی

3 comments:

Anonymous said...

kaash!

Dalghak.Irani said...

چه دل زلالی وچه قلم زیبایی وچه احساس ایرانی وچه مرد دانایی!
پاینده باشی

Anonymous said...

تو اسکلی؟! شتر در خواب بیند پمبه دانه ! بپا تو گلوت گیر نکنه ! واقعا کار مسخره ای بود که به بهانه غر زدن تقدیسش کردی